مادر شهید در اوایل شهادت عبدالرسول صبور بود ؛ ولی بعدها روز به روز حالش پریشان تر می شد و همیشه می گفت : ای کاش عروسی پسرم را دیده بودم . تا این که یک شب در خواب می بیند که پسر شهیدش همراه با پنج خانم که رویشان پوشیده بود نزد او آمدند . یکباره پوشش صورت خانم پنجمی برداشته شد و رو به اوکرد گفت : بیا و عروس خود را ببین . مادر شهید می گوید : می خواستم چهره اش را نگاه کنم ولی آن قدر نورانی بود که توانایی دیدنش را نداشتم ....
بسم رب الشهداء
برگرفته شده از کتاب : دستمال سبز
شهید عبدالرسول شغابی تیرماه 1337 در خانواده ای که زندگی خود را از راه ماهیگیری می گذراند ؛ در محله ی کوچک شغاب دیده به جهان گشود . کمی پایین تر از خانه ای که عبدالرسول در آن به دنیا آمد بود ؛ دریایی وجود داشت خروشان بنام خلیج فارس که دوران کودکی عبدالرسول درکنار این دریا سپری شد. دوران تحصیلات ابتدایی عبدالرسول در دبستان محله دواس سپری گشت و پس از آن ؛ تحصیلات متوسطه ی خود را در مدارس محله بهمنی و شهر بوشهر ادامه داده و در خرداد ماه 1358 موفق به اخذ دیپلم گردید . عبدالرسول در تمامی دوره تحصیل به روایت دوستان و همکلاسی هایش ؛ دانش آموزی هوشیار ؛ زرنگ و صاحب ذوق بود و در میان شاگردان کلاس ممتاز بود . عبدالرسول در تاریخ 60/6/15 با توجه به نیاز کشور به خدمت سربازی شتافت و پس از دوره ی سه ماهه ی آموزشی جهت یاری رساندن به رزمندگان اسلام عازم جبهه های جنگ با دشمن گردید و به مدت پنج ماه در جبهه های نبرد حضور داشت . در عملیات های فتح المبین و بیت المقدس در منطقه ی رقابیه مورد اصابت ترکش خمپاره قرارگرفت و مجروح شد ؛ ولی باز صحنه ی نبرد را خالی نکرد تا این که در تاریخ 61/2/20 در عملیات بیت المقدس جان را در طبق اخلاص گذاشت و در یک معراج عظیم به لقای الله شتافت و نام پاک خود را در ردیف شهدای تاریخ پر افتخار اسلام نگاشت. شهید عبدالرسول شغابی از خانواده از زحمتکش و مؤمن و متدین برخاسته بود و عشق و علاقه به مذهب و اصول اعتقادی اسلام از خصوصیات بارز وی بود. در صفا و صمیمیت و یکرنگی در بین جوانان نمونه بود و به همین جهت از عشق و علاقه ی وافر مردم بهره مند بود. رسول دارای طبعی بلند وکنجکاو بود. تنها مطالعه ی کتب درسی و فرا گرفتن آن چه کارگزاران امور تربیتی رژیم سابق آن را مجاز می دانستند ؛ نمی توانست او را قانع کند. به همین دلیل به مطالعه و تحقیق پیرامون مسایل روز می پرداخت و کتاب های زیادی در زمینه ی اقتصاد اسلامی و وضعیت جهان را مطالعه می نمود که هم اکنون نیز درکتابخانه ی شخصی وی که در خانه اش قرار دارد نگهداری می شود. وی همزمان با بالا گرفتن اعتراضات مردم و شروع تظاهرات و اعتصابات حق طلبانه ی آن ها که در جهت تحقق خواسته های به حق و انسانیشان صورت می گرفت ، همگام وهمدوش آن ها درتظاهرات شرکت می نمود و به این طریق انزجار و نفرت خود را از رژیمی که میراث دار دوهزار و پانصد ساله ظلم و ستم و تعدی و تجاوز به حقوق حقه ی مردم مستضعف این کشور بود نشان می داد و رسالت و تعهد خود را به انجام می رساند و در این راه تا سر حد بذل جان نیز پیش رفت.
مادر شهید در اوایل شهادت عبدالرسول صبور بود ؛ ولی بعدها روز به روز حالش پریشان تر می شد و همیشه می گفت : ای کاش عروسی پسرم را دیده بودم . تا این که یک شب در خواب می بیند که پسر شهیدش همراه با پنج خانم که رویشان پوشیده بود نزد او آمدند . یکباره پوشش صورت خانم پنجمی برداشته شد و رو به اوکرد گفت : بیا و عروس خود را ببین . مادر شهید می گوید : می خواستم چهره اش را نگاه کنم ولی آن قدر نورانی بود که توانایی دیدنش را نداشتم .
کسب و کار سالم و اصولی در اینترنت
:: موضوعات مرتبط:
شهيد شغابي ,
,
:: بازدید از این مطلب : 3802
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36